loading...

آئین مستان

سینه زنی وفات حضرت زینب,سینه زنی واحد حضرت زینب,متن سینه زنی حضرت زینب,متن مداحی وفات حضرت زینب,مداحی وفات حضرت زینب,مداحی حضرت زینب,متن سینه زنی واحد شهادت

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2236 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1757 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1294 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 697 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 635 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 609 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3495 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6712 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2845 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3825 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3679 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7266 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4953 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4373 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5540 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4182 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 534 زمان : نظرات (0)

قاصدکا همه میدونن ، روز آخریمه
بذار که تشنه جون بدم چون ، سهم خواهریمه
 
یا حسین ، ببین خمیده قدم
حالا شده اسم تو ، أشهدم  
وای ... برات گریه کردم هرشب
وای ... نیفتاده اسمت از لب
وای ... بیا که بریده زینب
 
منو ببخش اگه تا حالا ... واسه تو نمردم
منو ببخش اگه برات کم ... تازیانه خوردم
منو ببخش اگه تنت‌رو دست خاک گرم ... صحرا سپردم
 
یا حسین ، ببین خمیده قدم
حالا شده اسم تو أشهدم 
تموم زندگیتو خواهر ، پای من گذاشتی
معلومه از قد هلالت ، روز خوش نداشتی
خواهرم ، چطوره وضع پَرِت
چطوره زخمی که بود ، رو سرت
وای ... نمیره ز یادم اون حال
وای ... چطوری توی اون جنجال
وای ... خودت‌رو رسوندی گودال
منو ببخش اگه نمازت‌ رو شکسته خوندی
کشون کشون خودت‌رو پای رأس من کشوندی
منو ببخش اگه زمین خوردی همش تو صحرا ، هی جا می‌موندی
منو ببخش اگه تا حالا ،واسه تو نمردم
منو ببخش اگه برات کم ،تازیانه خوردم
منو ببخش اگه تنت‌رو ،دست خاک گرم ... صحرا سپردم
 
یا حسین ، ببین خمیده قدم
حالا شده اسم تو ، أشهدم


خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 704 زمان : نظرات (0)

توان نداره پای خواهرت

کشون کشون میام بالا سرت

 معلومِ از خنجرِ کُند شمر

خیلی اذیت میشه حنجرت

 آه نفسم! نفس نفس نزن

اونجوری تو چشام نگاه نکن

 بمون پناه خیمه ها حسین

اهل حرم رو بی پناه نکن

 نرفت از اینجا نا امید داداش

هر کی تو این برو بیا رسید

 هر چی تونستن کندن از تنت

هر کی به یه نون و نوا رسید

 غروب شد و هر کی یه چیزی برد

ولی هنوز شمر تویِ مقتله

اون چی میخواد از تو بدزده که

از بقیه بیشتر معطله

 خدا به خیر کنه از این به بعد

دارن می ریزن توی خیمه ها

 تیز تره از تیره های حرمله

نگاهِ این سنانِ بی حیا

میخوان اسارت ببرن منو

منی که ناموس پیمبرم

بازم خدا رو شکر رو نیزه ها

تو داره سایه رو سرم

 گفت:داداش! اسارت،غریبی،بی کسی،طعنه ها،همش یه طرف،اما داداش! وقتی منو جلو بچه ها می زدن،خیلی خجالت می کشیدم.....،وقتی زمین می خوردم خجالت می کشیدم،تازه اون روز فهمیدم چرا مادر و حسن چند رو با هم سر سنگین بودن،هی از هم خجالت می کشیدن،وقتی بچه ای جلو مادرش زمین بخوره،خجالت میکشه،آه... از روزی که مادر جلو حسن،تو کوچه،اونم با کتک،کتک اون حروم زاده، مادر زمین افتاد،حسن میگه:مادر نفسش بالا نمیومد....هر جا نشستی ناله بزن: یا زهرا

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1375 زمان : نظرات (0)

همه رفتند و من جا ماندم ای دوست

ز بخت بد به دنیا ماندم ای دوست

 چرا رفتی مرا با خود نبردی

ببین بعد از تو تنها ماندم ای دوست

 مادر و پدر بخوان بمیرن،میگن:پسرام دورم هستن...اما زینب پسراش تو کربلا کشته شدن....

 ببین از داغ تو خیلی شكستم

شكستم که چنین از پا نشستم

 شكسته دشمنت از بس دلم رو

چنان گشتم كه نشناسی كه هستم

 به یادت در نوایِ آب آبم

چنان تو زیر تیغِ آفتابم

 تو راحت خفته ای در خانه ی قبر

ولی من از غمت خانه خرابم

 میخوای بدونی بی بی چه جوری داشت جون میداد؟...

 لباس تو در آغوشم برادر

صدایت مانده در گوشم برادر

 تو ماندی بی كفن بر خاكِ صحرا

چگونه من كفن پوشم برادر

سراسر نیزه می بینم به خوابم

سر و سرنیزه می بینم به خوابم

 نمی خوابم اگر یك دم برادر

تو را بر نیزه می بینم به خوابم

 منو كابوس شمشیر و تن تو

تماشای به غارت بردن تو

 تورا سر نیزه ها بردند و مانده

برای من فقط پیراهن تو

 دلم هر روز سوی نیزه میرفت

كه خونت در گلوی نیزه میرفت

 چه میشد مثل سرهای شهیدان

سر من هم به روی نیزه میرفت

عبدالله گفت: بهترین طبیب رو بیارید..،تا بهترین طبیب رو آوردن،نگاه کرد گفت:فقط یه راه داره،زینب رو میخواهید حالش رو بهتر کنید، ببر باغ و بستانی،گل و گیاه ببینه حالش عوض میشه...دست زینب رو عبدالله گرفت آورد توی یک باغ و بستانی، تا چشم زینب به گل ها افتاد، دیدن آرام آرام نشست، این گل ها رو نگاهم می گرد و می بوسید...یه نگاه کرد عبدالله،گفت:خانوم! اومدیم اینجا حالت بهتربشه،بدتر شدی؟ فرمود:عبدالله! اگه به این گل ها آب ندی چی میشه؟ اگه این گل ها سه روز آب نخورن چی میشه؟ صدا زد خانوم جان! این گل ها پژمرده میشن،خشکیده میشن،فرمود:عبدالله! کربلا عزیزان من سه روز آب نخوردن، علی اصغر بال بال می زد، یه جور جیگر حسین سوخت،تو گودال می گفت:جیگرم...که تو راه شام سه ساله هی می گفت:عمه! بالاخره به بابام آب دادن یا نه؟... عبدالله گل های زینب رو تشنه سر بریدن...مجلس یزید وقتی خانواده رو وارد کردن، دستور دادن همه بشینن،سر بریده ی حسین رو توی تشت آوردن،نانجیب چوب رو برداشت اول با این لب بازی می کرد

 ظاهراً چوب بر آن لب می زد

باطناً بر دل زینب می زد

خدا نکنه آدم همچین که عزیزش رو نگاه میکنه،همه قطع امید کنن،خودش هم دل بکنه، خیلی سخته،فرمود:عبدالله! من خیلی بهت زحمت دادم،میشه برای من یه کاری کنی آقای من،گفت:خانوم! من نوکرتم،هر چی شما بگید...فرمود: عبدالله! خواهش من اینه اگه میشه روز بسترم رو وسط حیاط پهن کن..،گفت:چشم..اما خانوم! طبیب ها ی مختلف اومدن از بلادهای مختلف،همشون بلااستثناء گفتند:آفتاب برا شما ضرر داره..فرمود:من امروز از دنیا میرم،میخوام مثه داداشم زیر آفتاب بمیرم...عبدالله میگه:از دور نگاه می کردم،میدیدم زینب زیر لب یه چیزی میگه،دستش رو مشت کرده هی به سینه میزنه،همچین که اومدم بالا سرش دیدم زینب از دنیا رفته، به سرم زدم،دختر فاطمه! آروم آروم انگشت های پیچونش رو باز کردم ببینم چی به دست گرفته،دیدم یه پارچه ای یه، باز کردم،دیدم لباس خونیِ و پاره پاره ی حسین

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1613 زمان : نظرات (0)

اگر داغ هجرت به جان مانده باشد

بعید است جانی جوان مانده باشد

 شب حضرت زینبِ، هیچ کسی مثل حضرت زینب داغ هجر رو نکشید،لذا برای همینِ که امام زمان می فرمایند: خدارو برا فرج ما به حق عمه جانمون زینب قسم بدید... این یه اشاره است، یعنی یه ذره مثل زینب در هجران من باشید تا من بیام...یکسال این هجران بیشتر طول نکشید،اینقدر گریه کرد برای ابی عبدالله،از دست گریه هاش دوباره دستور دادن زینب رو از مدینه ببرید بیرون،با گریه هاش حکومت رو داشت متزلزل می کرد...گفتند: کجا ببریم؟ گفت:یه جایی ببرید که خاطرات خوبی نداره، یه جایی ببریدش که در و دیوار رو نگاه میکنه زودتر جون بده،لذا  آوردنش شام...

 در آن دل که از فیض یادت بهاری ست

نباید که دیگر خزان مانده باشد

 تو باید بخواهی بیایی بتابی

که خورشید در آسمان مانده باشد

 چگونه نباشی ولی زنده باشم

چگونه به تن بی تو جان مانده باشد

 من آن طفل مردود نامه سیاهم

که هر بار در امتحان مانده باشم

 به لطف تو امیدوارم برایم

برای تلافی زمان مانده باشد

 سر سفره ی اشکت ای کاش امشب

برایم کمی آب و نان مانده باشد

شب روضه ی زینب است و بعید است

برای زبانم توان مانده باشد

 تو خود باید از عمه جانت بخوانی

در این روضه هر روضه خوان مانده باشد

 فرمود:آقاجان! برای کدام روضه است فرمودید:شب و روز اشک می ریزم،اگه اشک چشمم تموم بشه خون گریه می کنم..آیا روضه ی جدت غریبتون ابی عبدالله است؟آقا فرمود:اگه جدم هم بود با من خون گریه می کرد...روضه ی عمو جانتون قمر بنی هاشمِ،آقا فرمود:اگه عباسم بود با من گریه می کرد...روضه علی اکبر؟نه...قاسم؟نه کدوم روضه است؟فرمود: من برا اون لحظه ای خون گریه می کنم،که عمه ی مارو پشت دروازه ساعات آوردن...."بیایید امشب اشکامون رو هدیه کنیم به شهدای مدافع حرم،اونایی که جون گذاشتن پا حرم زینب..."فرمود: برا اون لحظه ای خون گریه می کنم که شهر رو آذین بستن، رقاص هارو جمع کردن،جلو محمل عمه ام زینب...

 تو خود باید از عمه جانت بخوانی

در این روضه هر روضه خوان مانده باشد

نام زینب می‌ برم شعرم پریشان می‌ شود

نام زینب می‌ برم این ابر باران می‌ شود

 نامِ زینب بردم و دریا مودب ایستاد

باز اقیانوسِ نا آرام طوفان می‌ شود

چادرش قدری بتابد آب می‌گردد زمین

روزها در سایه‌ اش خورشید پنهان می‌ شود

 در دعا می‌ ایستد محراب حیرت می‌ کند

از مناجات شبش سلمان مسلمان می‌ شود

 

در مدینه سال ها زهرا صدایش می‌ کنند

وقت تفسیرش خود جبریل دربان می‌ شود

 خم نشد زانوی عباسش به جز در پای او

تا به محمل می‌ رود اکبر شُتربان می‌ شود

 یه لحظه ای وقتی می زدنش رو کرد سمت علقمه،گفت: آی غیرت الله! پاشو ببین نامحرما دور خواهرت حلقه زدن...

یک قدم خانم بیاید کوفه می‌ پیچد به هم

یک قدم بی‌ بی بکوبد شام ویران می‌ شود

 واژه‌ هایش خطبه شد نهج البلاغه جمع شد

خطبه نه تیغ علی انگار عریان می‌ شود

 کیست این ؟ زهرا علی ؟شاید حسن شاید حسین

حق بده آئینه از این اوج حیران می‌ شود

 بادهای کربلا خاکسترش را پس دهید

نیزه داران سایبان بسترش را پس دهید

 لحظه های آخرش چشمش به این در خشک شد

تیرهای حرمله آب آورش را پس دهید

 خوب شد پیراهنی دارد گذارد بر دلش

گفت از بس یادگار مادرش را پس دهید

 آه خیلی پیش او جای رقیه خالی است

کاشکی ای شامیان نیلوفرش را پس دهید

 پیش او می گفت دختر مرد شامی می زدش

لااقل انگشترش ؛ انگشترش را پس دهید

این طرف او داد می زد آن طرف با او رباب

نیزه های بی مروّت حنجرش را پس دهید

 ساعتی در دستتان افتاد دندانش شکست

خیزران در دست ها دیگر سرش را پس دهید

چشامو باز دوباره گریه می گیره

مگه میشه مگه از یاد من میره

 خودم دیدم جوونت غرق غم ها شد

توی میدون چجوری ارباً اربا شد

حسین جانم

 خودم دیدم که اصغر با لبای سرد

غریبونه پیش چشمات تلظّی کرد

 خودم دیدم سپاه شام شده بی تاب

توی میدون می کردی التماس آب

حسین جانم

 خودم دیدم عَلَم از دست ماه افتاد

یه لشگر گرگ به سمت خیمه راه افتاد

حسین جانم

 خودم دیدم می دیدی آسمونو دود

توی گودال یه نامرد روی سینه ت بود

حسین جانم

 خودم دیدم تو مقتل جستجو می کرد

جلو چشمام تنت رو پشت و رو می کرد

حسین جانم

 خودم دیدم قدم هایی که شد تند و

تو دستای یه نامرد خنجر کند و

 خودم دیدم داره قطع میشه اُمیدم

خودم دیدم دوازده ضربه رو دیدم

حسین ....

 تو رو کشتن میومد نغمه ی تکبیر

تو رو کشتن به دستم بسته شد زنجیر

حسین جانم

 حسین جانم فدای جسم بی تابت

تو رو کشتن ندادن قطره ای آبت

 ای تشنه لب،حسین....

 

تو رو کشتن غنائم رو سوا کردن

تنت رو وای توی صحرا رها کردن

حسین جانم

 لذابرا همین عبدالله بن جعفر هر چی التماس می کرد،خانوم! چرا اصرار داری بسترت رو تو صحن خونه زیر آفتاب پهن کنم،دیگه جونی برات نمونده،چرا زیر سایه نمیآی؟فرمود:عبدالله! آخه تو که نبودی ببینی، جلو چشمام،بدن حسینم زیر آفتاب،روی خاک ها،اجازه ندادن کنار بدنش قدری عزاداری کنم...اشکاتو روی دست بگیر،دستای گداییت رو بالا بیار،امر امام زمانِ،صدایی حبس نشه توی سینه،الهی بحق زینب"عجل لولیک الفرج

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1185 زمان : نظرات (0)

راس تو روی نیزه و من پای نیزه ها

خون میچکد زحنجرت آقای نیزه ها

لبهای تیز نیزه کجا و گلوی تو ....

ای کاش بوسه میزدم از جای نیزه ها

قربون اونی که تو روضه ناله خرج می کنه

در بین قتلگاه در اوج هجوم ها ...

هجوم چی؟ گاهی تیر ... نیزه ست... همه اینا بود ...یه عدهسنگ میزدن

در بین قتلگاه در اوج هجوم ها ...

خون شد دهان شاه زغوغای نیزه ها

آی حسین ....

با هر نفس که نام تو را برده ام حسین

هی سنگ خورده بر سرم از لای نیزه ها

داداش تنهایی بچه ها رو سوار ناقه کردم ...داداش به زور رقیه رو ساکت کردم ... داداش به زور رباب ساکت کردم ... اما بساطی داشتم با سکینه ... تو گودال بیرون نمی اومد .... مگه خبر نداری ... دخترا عاشق بابان ... گفت بابا هر دختری از باباش یه یادگاری داره

میخوام انگشترتو ببرم ، به غارت بردن ....

لباستو غارت کردن ....

میدونی چی کار کرد دستشو آورد جلو ، خون گلوی بابارو به موهاش کشید ...گفت داداش من دختر علی ام ، الان یه کاری می کنم دیگه اینا نتونن قدم از قدم بردارنشهر شلوغ ، سر و صداست ، ناموس علی رو آوردن ... همه مردم دارن نگاه می کنن ... چنان فرمود «اسکوتوا» تاریخ میگه زنگ شترا هم ایستاد ، چنان خطبه خواند ، قدیمی های کوفه گفتن صدا ، صدای علی .....اونایی که علی براشون نیمه شب نون خرما آورد ، همونا سنگ آوردن ... هی این بچه ها می گفتن عمه مگه یه زمان تو این شهر زندگی نمی کردی؟؟ مگه تو معلم قرآن نبودی عمه ؟!! پس چرا این زن مرد دارن اینطور می کنن؟؟چنان بی بی خطبه خوند ، نانجیب دید الان تاج تختش بهم میریزه ... چی کار کنم ؟؟ ... یه مرتبه دیدن اون ملعون کنارش بود گفت امیر میخوای یه کار کنم زینب کلامش قطع بشه ؟؟گفت آره ...گفت بدون زینب عاشق حسین ....اگه حسین ببین زبونش بند میاد ....گفت بگو سر بریده رو جلو محمل بیارن ... همچین که عمۀ سادات نگاه کرد دید سر بریدۀ حسین ....به عظمت زینب مرگ ما رو شهادت در راه خودت رقم بزن

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 422 زمان : نظرات (0)

سنگرنشین عرصه ایثار زینب است
تکرار عزم حیدر کرار زینب است
پرچم فتاد از کف عباس ، باک نیست
اینک حضور سبز علمدار زینب است
ای بلبل حسین ، تو تنها نمانده‌ای
بابا سفر نموده تو را یار ، زینب است
خون می‌چکد زتن گرت از تازیانه‌ها
غمگین مباش چونکه پرستار زینب است
قامت اگرچه از غم هجران خمیده داشت
بر قلب خصم ، حسرت یک آه را گذاشت  
 
آن کس که با کلام خود اعجاز می‌کند
با دست‌های بسته ، گره باز می‌کند
گه مادر است و دامن او پرورد شهید
گه دختر است و بهر پدر ناز می‌کند
گه خواهر است و گرمی پشت برادرش
گه چون علی‌ست خطبه چو آغاز می‌کند
گاهی علم کشد به سر دوش و گاه مشک
گه خویش را به هیأت سرباز می‌کند
گه عاشق است و بر لب او ذکر یاحسین
گه با دو دست بسته سفر کرده باحسین
ماهی که رویش از غم گل‌ها کشیده بود
صدها ستاره از شب و روزش چکیده بود
وان هاجری که پا گذر چشمه‌های خون
هفتاد بار دشت بلا را دویده بود
خونین رخ پدر ز جفا دیده بود لیک
بر روی نی جمال برادر ندیده بود
اما نداد از کف جانش امید را
در هم شکست خانه کفر یزید را
نوحه خوان شعری بخوان زینب پسند
تا شوی در پیش زهرا سربلند
خوانی‌أش آواره ، خود آواره ای
خوانی‌أش بیچاره ، خود بیچاره ای
نسبت آوارگی بر او مده
نسبت بیچارگی بر او مده

 

تعداد صفحات : 2

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 42
  • تعداد اعضا : 347
  • آی پی امروز : 522
  • آی پی دیروز : 418
  • بازدید امروز : 2,802
  • باردید دیروز : 2,753
  • گوگل امروز : 23
  • گوگل دیروز : 84
  • بازدید هفته : 23,779
  • بازدید ماه : 23,779
  • بازدید سال : 1,338,812
  • بازدید کلی : 19,844,640